شما هم حتما الفبا را با الف وب شروع كرديد واولين كلمه را كه ياد گرفتيد بنويسيد اب بود – با اي با كلاه و ب بزرگ – ان ليوان ابي كه با هم خورديم را حتما بياد داريد وبعد گفتيم ونوشتيم بابا – وشما سال بعد رفتيد كلاس بالاتر وبالاتر ومن هنوز كلاس اول ام .
من امسال مي خواهم روش تدريس ام را عوض كنم – حرف اول الفبا پ است پ بزرگ وبعد پ كوچك ......
آنروز ها كه كلاس اول بوديد براي حرف پ وقتي دنبال كلمه مي گشتيد كلمه پدر را بر زبان مي اورديم كه پر از مهرباني بود – پرنده وپرواز را هم بعضي از بچه ها مي گفتند – اما حالا از ان سالها پانزده سال گذشته است ومن همه ساله با بچه هاي كلاس اول همين كلمات را تكرار كرده ام .
اما امسال يك كلمه تمام وجودم را انباشته است (پارتي ) نمي دانم چرا يكدفه پشيمان شدم كه 16 سال است در كلاس اول مانده ام وهنوز مثل 6 ساله ها فكر مي كنم – وامسال يكدفعه همه چيز روي سرم خراب شده است – به يكباره پير شده ام به اينه نگاه مي كنم از ان دختر بچه 6ساله كه با ذوق وشوق مقنعه سفيدش را درست مي كردوكارت زيبايي كه اسمش را بر روي ان نوشته بودند (نسرين .م ) به گردنش اويزان مي نمود .._ديگر خبري نبود . هراسان شدم فوري رفتم در لابلاي كتابها ومدارك شناسنامه ام را پيدا كردم وبه ان نكاه كردم اه در استانه 40 سالگي ام . وباز غم بزرگي دلم را فرا گرفت .....
امروز از غيظ مشق شب بچه ها را كه نگاه كردم – هر سه صفحه انرا با خودكار مشكي خط زدم .يكي از انها گفت : خانم شما كه مشق ها را خط نمي زديد زير صفحه اخر را تاريخ مي نوشتيد .دست خودم نبود..دست خودم نبود تصميم گرفتم فردا بروم درب اتاق رييس اداره و ....
4 سال است كه همه ساله اين قصه تكرار شده است وهر سال من به كميسيون پزشكي رفته ام نامه اورده ام – نشسته ام ومشكلات ام را براي يكي يكي بازگو كرده ام وهر سال بطور موقت موافقت كرده اند اما هنوز هم قانع نشدم كه چرا همكارم ....در اولين اقدامش براي انتقال بطور دائم منتقل شدومن نه ... واين نوشته يادگار بغض ان زمان بود.